بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
کل بازدید : 36162
کل یادداشتها ها : 39
:: وصیت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به ابوذر ::
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله رب العالمین وصلّى الله على محمد وآله الطاهرین ولعنة الله على أعدائهم أجمعین
:: مقدمه ناشر
کتابى که پیش رو دارید متن بخشى از سلسله درس هاى اخلاق حضرت آیة الله العظمى سید صادق حسینى شیرازى دام ظله است که به شرح فرازهایى از وصیت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)به ابوذر غفارى پرداخته و طى چهارده جلسه بیان شده است.
ضمناً پاورقى هایى نیز توسط تدوین گر محترم به کتاب افزوده شده که در توضیح مطالب راهگشاست و با نام (ویراستار) از دیگر پاورقى ها مشخص شده است.
در پایان از تمام دوستان و عزیزانى که در به سامان شدن این اثر نقشى داشتند سپاسگزارى مى نماییم.
ناشر
:: وصیت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به ابوذر
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در طول حیات پر برکت خود، پندهایى به عده اى از اصحاب و یارانشان داده اند که هر کدام دنیایى از حکمت و موعظه حسنه است. یکى از این مواعظ، سفارشات آن حضرت به جناب ابوذر غفارى(رضى الله عنه)است. که در قالب آن، مضامین اخلاقى بسیار پربار و عالى و انسان سازى بیان شده است. این سفارشات نه تنها از جهت محتوا در سطح بالایى قرار دارد، که خود دلیلى بر صدور آن، از مقام عصمت و رسالت مى باشد، بلکه از حیث سند نیز معتبر است و علماى بزرگى آن را نقل کرده اند، از جمله:
مرحوم طبرسى(1) در مکارم الاخلاق(2)، با وجود این که مطالب مکارم الاخلاق غالباً مرسل و با حذف سند ذکر شده است، این وصیت نامه را با چند سند نقل فرموده است.
ورّام بن ابى فراس(3)، در مجموعه ورّام(4) این وصیت را نقل کرده است. وى نزد فقها ثقه و اقوال و اعمالش معتبر است، تا جایى که اعاظمى از شیعه قول و فعل او را حجّت دانسته اند و حتى اگر روایتى از جانب معصومین(علیهم السلام) نمى یافتند که مؤید عملى باشد، بر اساس قول و فعل او فتوا مى دادند.
به عنوان مثال در میان مؤمنان رسم بر این است که اگر کسى از دنیا برود، در دهانش عقیق مى گذارند. امـّا در کـتـب روایـى، روایـتـى در این باره نیامده است و صاحب حدائق(5)و صاحب مستدرک(6) نیز ذکرى از این مسئله نیاورده اند، با این حال صاحب جواهر(7) در جواهر الکلام و صاحب عروه در عروة الوثقى این مسئله را به عنوان یک مستحب ذکر کرده اند. مى دانیم در صورتى استحباب یک عمل ثابت مى گردد که از طرف امام معصوم قول یا فعل و یا تقریرى صادر شود که نشانگر استحباب آن باشد، اما در مورد این مسئله تنها مدرکى که ذکر شده این است که سیدبن طاووس(8) مى فرماید: «جدّ ما ورّام بن ابى فراس حمدانى قبل از وفاتش وصیت کرده بود که وقتى از دنیا مى رود، زیر زبانش عقیق بگذارند، از آن جایى که ابن ابى فراس کار بى دلیل نمى کرده، پس باید این مسئله مدرکى داشته باشد که او چنین وصیتى کرده است». فقهاى بزرگى که بعد از ابن ابى فراس آمده اند استحباب این کار را پذیرفته اند و بدون آن که بگویند ما مدرکى بر استحباب این عمل پیدا نکردیم، آن را در کتاب هاى خود ذکر کرده اند، چرا که همین نقل ورّام را، در حکم مدرک معتبر دانسته اند.
محقق حلى(9) با آن دقت و جلالت در کتاب المعتبر به قسمت هایى از این وصیت اشاره و استدلال کرده و آن را به پیامبر نسبت داده و از آن به عنوان وصیة النبى یاد کرده است.
علامه حلى(10) در جاهاى متعدد و کتاب هاى مختلف خود این وصیت را ذکر کرده است.
کاشف اللثام(11) در کتاب کشف اللثام قسمت هایى از این وصیت را نقل و آن را به پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نسبت داده است.
محقق گرانمایه حاج آقا رضا همدانى(12) در بعضى آثار خود، پس از ذکر این وصیت نامه آن را به پیامبر نسبت داده است.
علامه مجلسى در عین الحیات آورده است: «این وصیت از جمله اخبار مشهوره است»(13).
هم چنین مضامین این وصیت در روایات بسیار وارد شده است و قسمت هاى مختلفى از این روایت، زیر عنوان «یا اباذر»، در اخبار و احادیث آمده است. به هرحال این وصیت نامه در بحار الانوار(14)، با اَسناد آن نقل شده است.
ابوالاسود دوئلى مى گوید:
قدمت الربذة فدخلت على أبى ذر، جندب بن جُنادة(رضى الله عنه)، فحدّثنى أبوذر قال:
دخلت ذات یوم فى صدر نهاره على رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم)فى مسجده فلم أر فى المسجد أحداً من النّاس إلاّ رسول الله و على إلى جانبه جالس، فاغتنمت خلوة المسجد فقلت یا رسول الله، بأبى أنت و أمّی، أوصنى بوصیّة ینفعنى الله بها، فقال نعم وأکرم بک یا أباذر، اِنّک منّا أهل البیت و إنّى موصیک بوصیّة فاحفظها فإنّها جامعة لطرق الخیر وسُبُله، فإنّک إن حفظتها کان لک بها کفلان.
به ربذه درآمدم و بر جندب بن جناده (ابوذر) وارد شدم. ابوذر [سخن آغاز کرد و ضمن آن] گفت:
روزى (اوائل روز) در مسجد خدمت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)رسیدم، کسى جز رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) و امیرمؤمنان على(علیه السلام)در مسجد نبود. از خلوت استفاده کردم و گفتم: اى رسول خدا، پدر و مادرم فدایت باد، مرا وصیتى کن تا [بدان وسیله] خدا مرا از آن بهره مند سازد.
فرمود: بلى اى ابوذر [وصیت مى کنم تو را] و چه بسیار گرامى و پسندیده اى نزد ما، تو از ما اهل بیت هستى و تو را سفارشى مى کنم، آن را حفظ کن که تمام راه هاى خیر در آن است که اگر آن را حفظ کنى پاداشى دو چندان دارى.
بسیار کم اتفاق مى افتاده که پیامبر خدا در مدینه تنها باشد، چون علاوه بر کارهاى حکومتى، مردم براى حل مشکلات مادى و معنوى خود به ایشان رجوع مى کردند. چه بسا شخصى براى حل نزاع خانوادگى و یا کسى براى تعبیر خوابى که دیده، خدمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)مى رسید. پیامبر اکرم نیز با گشاده رویى، به حرف هاى آنان گوش مى داد و مشکلات آنان را بر طرف مى نمود. از این رو شاید براى جناب ابوذر، فقط یک مرتبه در عمرش چنین فرصت با ارزشى پیش آمده باشد. در روایات آمده که اگر عالمى را دیدید، از او احکام دین را بپرسید و این عمل بسیار ثواب دارد. مؤمنان باید سعى کنند که اگر عالمى را جایى دیدند از او استفاده علمى بکنند و عمر خود را با بیان مطالب بیهوده تلف نکنند.
:: مقام ابوذر
جناب ابوذر مردى زیرک و دانا بود و نزد پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام)بسیار مورد احترام بود. طبق نظر علامه مجلسى در عین الحیات(15) آنچه از اخبار و روایات استفاده مى شود آنست که پس از مقام عصمت و معصومین(علیهم السلام) و فرزندان با فضیلت آن بزرگواران همچون حضرت زینب کبرا(علیها السلام) و حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام)، از بین اصحاب و اطرافیان رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)جناب سلمان، جناب ابوذر و جناب مقداد از دیگران برتر بوده و داراى مقام و منزلت بالایى هستند.
عظمت و بزرگى مقام ابوذر را باید از جملات ابتداى این وصیت شناخت آنجا که پیامبر مى فرماید:
اکرم بک(16) یا أباذر إنَّک منّا(17) أهل البیت؛ اى ابوذر، تو از ما اهل بیت هستى به تو سفارشى مى کنم، آن را حفظ کن.
سپس حضرت وصیت خود را با خطاب یا اباذر ... یا اباذر ...آغاز مى کند، در کل وصیت بیش از یکصد و پنجاه بار نام اباذر را تکرار مى فرماید(18) که این حاکى از علاقه بسیار پیامبر به ابوذر غفارى است.
حالات این صحابى بزرگوار شنیدنى و در عین حال الگو است. اما به راستى چگونه اباذر به این مقام دست یافت؟ آیا جز این بود که اباذر در گفتار و رفتار از پیامبر تبعیت مى کرد. البته این کارِ بسیار مشکل و سختى است؛ چرا که انسان باید آنقدر قوى باشد که با شیطان درون و بیرون مبارزه کند و پیروز شود. اگر کسى بخواهد به همین وصیت پیامبر به اندازه فهم و توان خویش عمل نماید، حتى به یک فراز آن، شیطان کار خود را آغاز مى کند و شهوات دست و پاى انسان را مى بندد. این مؤمن است که باید آهسته آهسته این مواعظ را در نفس خویش پیاده نماید و در برابر شیطان مقاومت نماید. و البته این کار شدنى است.
تنها مقام عصمت است که دست یافتنى نیست و به عده خاصى اختصاص دارد، از این مقام پایین تر به شخص خاصى اختصاص ندارد و توسط حق جلَّ و عَلا احتکار هم نشده است. ابوذر فقط این امتیاز را داشت که هر وقت مى خواست مى توانست پیامبر و امام خویش را ملاقات کند، ولى انسان هاى این برهه از زمان چنین امکانى را ندارند، اما این دلیل نمى شود که نتوانند مانند ابوذر باشند. به یقین اگر کسى بخواهد، مى تواند به مقام ابوذر برسد، چون گناهى بزرگتر از شرک وجود ندارد، و ابوذر بخشى از عمرش را در حال شرک سپرى کرده بود، اما تصمیم گرفت ابوذر بشود و شد. مگر ورّام بن ابى فراس و یا پدر شیخ صدوق (ابوالحسن على بن بابویه)(19) چه عمل خاصّى را انجام مى دادند که این چنین فتوایشان بعنوان سند تلقى مى شود؟ اینها فقط به دستورات ولى نعمت هاى خود عمل مى کردند. انسان اگر تصمیم گرفت عمل کند به دنبال آن خدا هم توفیق مى دهد و قدرت خدا از قدرت شهوات و شیطان بالاتر است. اگر انسان به خدا اعتماد کند و به راستى تصمیم خود را دنبال نماید، خداى مهربان نمى گذارد شیطان و نفس اَمّاره بر او غلبه کند. خداوند وعده کرده که توفیق مى دهد و این وعده را عملى خواهد کرد. خداوند دنیا را دار امتحان قرار داده و به انسان ها نیز اختیار عطا فرموده است تا مشخص شود چه کاره هستند. آنهایى که موفق شده اند تصمیم گرفته اند و پاى تصمیم خود ایستادگى کرده اند.
پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در ابتداى این وصیت به ابوذر مى فرماید:
أنّى موصیک بوصیّة فاحفظها؛ به تو سفارشى مى کنم، آن را حفظ کن.
مسلم است حفظ کردن این وصیت با عمل به آن ممکن است. نوشتن و به خاطر سپردن، تنها مقدمه عمل کردن است.
«إنّها جامعة لطرق الخیر وسُبُله؛ این وصیت، جامع طرق خیر و سُبل است.» در لغت، طرق یعنى راه ها و سُبل یعنى راه هاى واضح و روشن.
«فإنّک إن حفظتها کان لک بها کفلان» کفل، یعنى ضِعف، کفلان به معناى ضِعفان، یعنى اگر به این وصیت عمل کنى، خدا دو برابر به تو اجر و پاداش مى دهد.
(1). رضى الدین ابونصر حسن بن فضل بن حسن، فقیه و محدث، از علماى بزرگ قرن ششم هجرى فرزند امین الاسلام طبرسى، صاحب مجمع البیان. (اثر آفرینان، ج4، ص94 و 95.)
(2). مکارم الاخلاق، ص 458، الفصل الخامس «فى وصیة رسول الله(صلى الله علیه وآله) لأبى ذر الغفاری(رضى الله عنه)».
(3). ابوالحسن یا ابوالحسین مسعود بن ابى فراس ـ عیسى بن ابى النجم بن حمدان بن خولان بن ابراهیم بن مالک اشتر نخعى ـ جدّ مادرى سید بن طاووس، لقبش ورّام. کتاب تنبیه الخاطر و نزهة الناظر که در ایران به مجموعه ورّام معروف است از آثار اوست. (ریحانة الأدب، ج6، ص313 و 314.)
(4). مجموعه ورّام، ج 2، ص 51.
(5). یوسف بن احمد بن ابراهیم الدرازى البحرانى (1107 ـ 1186ق)، صاحب کتاب الحدائق الناضرة فى احکام العترة الطاهرة، فقیه، محدث از معاصرین وحید بهبهانى، که پس از فوت، بهبهانى بر او نماز خواند و در حرم حضرت سیدالشهدا مدفون گردید. کتاب مذکور یک دوره فقه نیمه استدلالى امامیه بر اساس روایات و آیات با تمایل به اخبار گرایى است. (ریحانة الأدب، ج3، ص360 و361؛ الذریعة الى تصانیف الشیعة، ج 6، ص 289 و 290.)
(6). میرزا حسین بن محمد تقى بن محمد على نورى طبرسى (1254 ـ 1320 ق) مدفون در صحن مقدس مرتضوى، فقیه، محدث، مفسر، رجالى از علما و اکابر امامیه در ابتداى قرن چهاردهم از شاگردان شیخ مرتضى انصارى، ملا على کنى، محمد حسن شیرازى و از مشایخِ اجازه آقا بزرگ طهرانى و شیخ عباس قمى، صاحب کتاب مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، که در این کتاب علاوه بر حدود بیست و سه هزار حدیث، به ترتیب ابواب وسائل الشیعه، حاوى شرح حال و تراجم عده اى از علماى شیعه است. (الذریعة الى تصانیف الشیعه، ج11، ص 7 و 8.)
(7). محمد حسن بن باقر بن عبدالرحیم شریف اصفهانى (1266ق) از علماى بزرگ امامیه و از شاگردان سیدجواد عاملى صاحب مفتاح الکرامة و شیخ جعفر کاشف الغطاست. وى در کتاب جواهر الکلام فى شرح شرایع الاسلام تمام فروعات فقه را از اول تا آخر با ادله آنها با دقت نظر مورد بررسى قرار داده است و مى گویند جواهر الکلام نسبت به فقه مانند بحار الانوار نسبت به احادیث و روایات است. (ریحانة الأدب، ج 3، ص 357 و 358.)
(8). رضى الدین ابوالقاسم على بن موسى بن جعفر (589 ـ 664 ق) معروف به سید بن طاووس، فقیه، متکلم، محدث، مورخ. مادرش دختر شیخ ورام بن ابى فراس حلى و مادر پدرش، دختر شیخ طوسى است. پس از سالیانى که در زادگاهش به تحصیل علم اشتغال داشت به بغداد عزیمت نمود و 15 سال در آن جا رحل اقامت افکند. پس از آن به زادگاهش حله بازگشت. بعد از آن مدتى درنجف و کربلا و سامرا و کاظمین به سر برد و مجدداً در ایام سلطنت مغولان به بغداد مراجعت نمود. وى معاصر دو خلیفه عباسى مستنصر و مستعصم بوده و با مستنصر روابط خوبى داشته است. در طول عمرش مسئولیت هاى متفاوتى به او پیشنهاد شد، اما هیچ کدام را نپذیرفت. با تصرف عراق توسط مغولان، براى جلوگیرى از ویرانى آن تلاش هاى فراوانى انجام داد. وى در جواب این سؤال هلاکوخان که پادشاه کافر عادل بهتر است یا فرمانرواى مسلمان ستمگر، فرمود: پادشاه کافر عادل. پس از این ماجرا مقام نقابت علویان را با اکراه قبول کرد و تا آخر عمر در آن مقام باقى ماند. سرانجام سید در بغداد درگذشت و جنازه اش در نجف مدفون گردید. (دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج2، ص54 و 55.)
(9). ابوالقاسم، نجم الدین جعفر بن حسن بن ابى زکریا یحیى بن حسن بن سعید هذلى حلى (676ق) مدفون در حلّه، از مفاخر علماى امامیه در قرن هفتم هجرى قمرى، لفظ محقق در صورت اطلاق و عدم وجود قرینه، به وى منصرف است و این با وجود کثرت محققین و فحول علما افتخار بزرگى است که به وى اختصاص دارد. از معاصرین خواجه نصیر طوسى بوده و از شاگردان وى مى توان سید محمد رضى الدین على بن طاووس، ابن داوود و علاّمه حلّى را نام برد، داراى تألیفات بسیارى است که از معروفترین آنها مى توان به شرائع الاسلام فى مسائل الحلال و الحرام [والمعتبر فى شرح المختصر]اشاره کرد که بارها به چاپ رسیده است. (ریحانة الأدب، ج5، ص231 ـ 236.)
(10). جمال الدین، ابى منصور حسن بن سدیدالدین یوسف بن على مطهر حلى (648 ـ 724ق) از اکابر علماى امامیه، جریان مناظره او با علماى مذاهب اربعه در مورد مسئله طلاق نزد سلطان محمد خدابنده معروف است که به برکت این مناظره سلطان محمد خدابنده به مذهب تشیع گروید. براى اطلاع بیشتر از شرح حال و آثار علامه حلى به کتاب آشنایى با متون درسى حوزه هاى علمیه ایران (شیعه، شافعى، حنفى) مراجعه شود. ویراستار
(11). بهاءالدین محمد بن حسن بن محمد اصفهانى (1062 ـ 1135 یا 1137 ق) مدفون در تخت فولاد اصفهان، از افاضل علماى اواخر عهد صفویه است، به خاطر آن که در جوانى به همراه پدر مدتى به هندوستان رفت و در آن جا اقامت گزید، بعد از مراجعت به اصفهان على رغم میل خود به فاضل هندى اشتهار یافت از آثار او کشف اللثام عن قواعد الاحکام است که شرح قواعد علامه حلى است. (ریحانة الأدب، ج4، ص 284 ـ 285؛ اثر آفرینان ج4، ص 252.)
(12). رضا بن محمد هادى همدانى (1250 ـ 1322ق) از فقهاى امامیه در اوائل قرن چهاردهم قمرى از شاگردان میرزا محمد حسن شیرازى (میرزاى شیرازى). ریحانة الأدب، ج6، ص377.
(13). عین الحیاة، ص 19.
(14). بحارالانوار، ج74، ص 74.
(15). عین الحیاة، ص 3.
(16). اکرِم بک، از افعال تعجب است مانند ماافعل که عرب آن را در مقام تعظیم به کار مى برد.
(17). منّا در این جا، توسعه را مى رساند و از باب احترام است که پیامبر به ابوذر فرموده، روشن است که این توسعه، توسعه حقیقى نیست چرا که کلمه اهل بیت طبق آیه «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیراً» افراد خاصى را در بر مى گیرد، بیان رسول خدا در این جا، چنین معنا نمى دهد که ابوذر هم یکى از اهل بیت باشد، بلکه ابوذر بالتوسعه و مجازاً داخل این معنا گردیده است. شیرازى
(18). در کتاب هاى علم بلاغت آمده است که اگر انسان به فردى علاقه داشته باشد، در بین گفت و گوى با او، دوست دارد نامش را مرتب تکرار کند.
(19). ابوالحسن على بن حسین بن موسى بن بابویه قمى (وفات 329 یا 328 ق) از علماى امامیه در زمان غیبت صغرى، مدفون در قم، پدر شیخ صدوق که فیض حضور مبارک امام عسکرى(علیه السلام)را درک کرده است. از کثرت وثاقت بفرموده شهید اول و شیخ بهایى و بزرگان دیگر، فتاواى او نزد علماى امامیه به منزله نص معصوم است. (ریحانة الأدب، ج7، ص 401 و 402.)