سفارش تبلیغ
صبا ویژن
yassin....
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 0
کل بازدید : 36171
کل یادداشتها ها : 39

< 1 2 3 4 5
نوشته شده در تاریخ 91/1/1 ساعت 2:49 ص توسط مهدی همتی


گره ز ابروی تدبیر باز کن , صائب !           بووووس              گشاده رویی تقدیر را تماشا کن

 

 

 

 

 

گشاده‌رویی؛ رمز ایجاد روحیه،

 

گشاده رویی، نقاط مثبت شخصیت انسان را تقویت می‌کند و او را امیدوار می‌کند؛

 

دیدگاه قرآن<\/h2>

«فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لا نفضوا من حولک ...:


به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنان [مردم] نرم و (مهربان) شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می‌شدند...» (آل عمران/ 159)


قرآن کریم، این مزیّت گرانبهای اخلاقی را عنایتی بزرگ از سوی ذات مقدس خداوند بر پیامبر دانسته است.


دیدگاه اهل بیت (علیهم السلام)


پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:


«حسن البشر یذهب بالسخیمة: خوشرویی، کینه را می‌زداید.»


امام علی علیه السلام:


«بشر ک یدل علی کرم نفسک: خوشرویی تو نشانگر بزرگواری و کرامت نفس توست.»


پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:


«الق اخاک بوجه منبسط : با برادرت گشاده‌رو برخورد کن.»


امام صادق علیه السلام:


«حسن الخلق یزید فی الرزق: خوش‌اخلاقی، روزی را زیاد می‌کند.»


 


 


یکی از مواردی که در اسلام در باره حسن خلق و گشاده رویی به انسان توصیه‌های فراوانی شده، در نحوه برخورد با پدر و مادر است. انسان در برخورد با والدین خود باید با گشاده رویی و تواضع برخورد کند و با آنان با کلامی مهرانگیز و سرشار از لطف و محبت صحبت کند.


بهترین وسیله‌ای که مردم با آن، دل‌های دوستان خود را به دست می‌آورند و کینه‌ها را از دل‌های دشمنانشان می‌زدایند، خوشرویی در هنگام بر خورد با آنان است و جویای احوال آنان شدن در غیابشان و گشاده رویی با آنان در حضورشان.


 


در نگاه بزرگان


حکایت اول


مالک اشتر از بازار کوفه می‌گذشت. شخصی که مالک را نمی‌شناخت، از روی مسخره، گلی به طرفش پرتاب کرد.


مالک از او گذشت و چیزی نگفت.


به آن مرد گفتند: آیا می‌دانی به چه کسی اهانت نمودی؟ گفت: نه. گفتند: این شخص، مالک اشتر، سردار بزرگ سپاه علی علیه السلام بود. ترس، آن مرد را فرا گرفت و دنبال مالک رفت تا او را پیدا کند و عذرخواهی نماید. مالک را در مسجد در حالی که به نماز ایستاده بود یافت. چون از نماز فارغ شد، آن مرد روی پاهای او افتاد.


مالک گفت: چرا چنین می‌کنی؟


مرد گفت: از آن کاری که کردم عذر می‌خواهم.


مالک گفت: به خدا سوگند که من داخل مسجد نشدم؛ مگر آنکه برای تو استغفار کنم.


 


حکایت دوم


یکی را در پیش رسول صلی الله علیه و آله می‌گفتند، که وی بسیار نیرومند است. گفت: چرا؟


گفتند: با هر که کشتی گیرد، وی را بیفکند و بر همه کس غالب آید. ایشان فرمودند: قوی و مردانه آن کس است که بر خشم خود غالب آید، نه آن که کسی را بر زمین بیفکند.


 


حکایت سوم


انس بن مالک، خادم رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌گوید: یکی از شب‌های ماه مبارک رمضان، دیدم که حضرت دیر کردند. شب گذشت و حضرت تشریف نیاوردند. با خودم گفتم: به یقین، ایشان میهمان اصحاب شده‌اند: بنابراین غذای حضرت را خوردم. پیامبر، تشریف آوردند؛ لکن غذایی در کار نبود و من هم برایم یقین حاصل شده بود که حضرت غذا میل فرمودند، لذا حرفی از غذا به میان نیاورم. حضرت، آن شب را گرسنه خوابیدند و تا زنده بودند، از آن شب حرفی نزدند.


 


حکایت چهارم


حضرت عیسی علیه السلام از محلی عبور می‌نمود. عده‌ای به ایشان بی‌ادبی کردند؛ اما حضرت آنها را مدح و ثنا فرمود!


یکی از شاگردان ایشان عرض کرد: ای پیامبر خدا! اینها سخنان زشت می‌گویند و شما اینگونه جواب می‌فرمایید؟!


حضرت فرمود: بله، آنها آنچه داشتند، از خود بروز دادند و من نیز آنچه در باطن داشتم، اظهار نمودم؛ هر کس درون خود را نشان می‌دهد.


 


آثار و فواید گشاده‌رویی


گشاده‌رویی دارای آثار و فواید فراوانی است.


1- آثار دنیوی


پیوندهای دوستی را محکم و پایدار می‌کند؛


موجب آبادی سرزمین‌ها و طول عمر می‌گردد؛


روزی را زیاد می‌کند؛


موقعیت اجتماعی انسان را بهبود می‌بخشد؛


مشکلات و ناهمواری‌های زندگی را هموار می‌سازد.


سبب زیادی دوستان می گردد.


2- آثار اخروی


موجب نیل به درجات عالی می‌شود؛


حساب را آسان می‌کند؛


سبب آمرزش گناهان می‌شود؛


راه ورود به بهشت را هموار می‌سازد.


 حسن خلق دو معنا دارد: معنای عام ومعنای خاص.


حسن خلق به معنای عام عبارت است از مجموعه خصلت های پسندیده ای که لازم است انسان روح خود را به آنها بیاراید.


حسن خلق به معنای خاص عبارت است از خوشرویی، خوشرفتاری، حسن معاشرت و برخورد پسندیده با دیگران.


حسن خلق و گشاده رویی از بارزترین صفاتی است که در معاشرت‌های اجتماعی باعث نفوذ محبت شده و در تاثیر سخن اثری شگفت‌انگیز دارد.



  



نوشته شده در تاریخ 91/1/1 ساعت 2:47 ص توسط مهدی همتی


همه ما در زندگی فرد دروغگویی را سراغ داریم. یک لاف زن حرفه ای. فردی که حتی اگر تلاش هم کند، باز هم نمی تواند از دروغ گفتن دست بردارد. او در مورد هر چیز و همه چیز دروغ می گوید. تعداد خانم هایی که با آنها قرار ملاقات گذاشته، مسائل کاری، استعدادهایش، تحصیلات و در یک کلام همه چیز. او می خواهد با این کار خودش را بزرگتر جلوه داده و در دیگران تاثیر بگذارد.

 

دلیل دروغگویی هر چیزی که باشد، کسی به این قبیل افراد احترام نمی گذارد. هیچ کس روی آنها حساب باز نمی کند و برای شخصیتشان نیز ارزش قائل نیست. من این کلام را بارها و بارها تکرار کرده ام: مرد است و حرفش.

 

توانایی تشخیص دروغ
اعماق وجود بیشتر انسانها پاک و محجوب است. آنها هر چقدر هم که تلاش کنند و دروغی بگویند که به اصطلاح مو لای درزش نرود، باز چشمانشان گویای تمام حقایق است. چشم ها هیچ گاه دروغ نمی گویند. اگر شما یک تبه کار حرفه ای هم باشید، چشمانتان هیچ گاه نمی توانند کسی را فریب دهند. پس چرا خودتان را بیهوده به زحمت می اندازید؟

 

من می توانم یک فرد دروغگو را زودتر از هر کسی شناسایی کنم. به راحتی توانایی تشخیص حقیقت را پیش از اینکه هیچ حرفی رد و بدل شود دارم. حرکات بدن گویای تمام حقایق هستند.

 

اما اگر مطمئن هستید که آنها در روز روشن در حال دروغ گفتن هستند، نباید به سرعت عکس العمل نشان دهید. این کار باعث می شود که فرد مقابل احساس شرمندگی و خجالت زدگی کند؛ او فقط می خواهد به نوعی خود را در جلوی چشم همگان بزرگ تر جلوه دهد. (بعد از همه این حرف ها، به هر حال روزی فرا می رسد که یک فرد لاف زن از کرده خود پشیمان می شود، حالا چرا شما فردی باشید که او را به شرمندگی می رساند؟)

 

گاهی اوقات بهتر است به شخص دروغگو نشان دهیم که فقط به خاطر دلایل ضمنی خودمان، دروغش را می پذیریم. این کار باعث می شود که او کمی بترسد و دفعه آینده دروغ نگوید. معمولا انسان ها خیلی مودب تر و با سیاست تر از این هستند که بخواهند کسی را دروغگو بخوانند به همین دلیل آدم های دروغگو توانایی هایشان را دست بالا می گیرند و هر روز بیش از پیش دروغ می گویند.

 

برخی افراد نمی دانند چگونه دروغ بگویند
به طور کلی بیشتر افراد دروغگوهای ماهری نیستند. چرا؟ به این دلیل که همیشه اشکالاتی در داستانهایشان وجود دارد. به عنوان مثال اگر مرخصی استعلاجی می گیرید، پس چرا روز بعد سرحال و شاداب سر کار آماده می شوید؟ دلیلش این است که این جور افراد توانایی دیدن دورنمای بزرگتر را ندارند. آنها نمی دانند که چگونه باید بر روی سخنان کذبشان درپوش بگذارند به همین دلیل همیشه دستشان رو می شود.

 

من کارمندی داشتم که وظیفه داشت هر هفته گزارشات تحقیقاتی را برایم مهیا کند. روی میزم، هر دوشنبه، درست مثل ساعت. یک روز او دیر حاضر شد، در حالیکه هیچ چیز در دست نداشت وارد اتاق شد و داستانی ساختگی برای عدم جمع آوری اطلاعات برایم تعریف کرد. جدا از اینکه هر بهانه ای هم که می آورد (اصلا به من مربوط نبود که چرا نتوانسته) او به من دورغ هم می گفت.

 

کارمند عزیز ما به جای جمع آوری اطلاعات یک هفته در شمال مشغول ماهیگیری بوده. آیا فکر نمی کرد که من می توانم به راحتی حقیقت را دریابم؟ او مثل یک کبک سرش را به داخل برف فرو برده بود و تصور می کرد که دیگران نیز توانایی دیدن هیچ چیز را ندارند. بهانه های او واقعا واهی و غیر قابل باور بودند. من قبلا فکر می کردم جوان فعال و پر کاری است، اما در آن زمان از چشمم افتاد و کسی جز یک دروغگو نبود. او فقط می خواست مثل یک مرد رفتار کند، اما توانایی آن را نداشت. البته من اجازه پیش روی را از او سلب نکردم، اما به راستی لنگان لنگان تا کجا می توان جلو رفت؟

 

یکی دیگر از کارکنانم روزی برایم یک دست کت شلوار با مارک "آرمانی" هدیه آورد. من از او پرسیدم که اصل است یا خیر (در صورتیکه می دانستم مارک لباس قلابی است) اما او با کمال خونسردی گفت اصل است و افزود "من آن را از یکی از عمده فروشی های آرمانی خریداری کردم و فروشنده به من اطمیان خاطر داد که جنس اصلی است." به هر حال چه کارمند من دروغ می گفت، چه عمده فروش آنقدر کودن بوده که جنس اصل و فرع را تشخیص نمی داده، در اینجا شناسایی کاذب کمی دشوار به نظر می رسد. به نظر شما احتمال دروغگویی کدامیک بالاتر است؟

 

بله دقیقا، خیلی خوبه، دارید یاد میگیرید.

 

قبول اشتباهات، صداقت
برخی بیش از اندازه نادان هستند، ذهنشان کار نمی کند، توانایی های خود را بیش از اندازه بالا تصور می کنند و فکر می کنند که در مرکز توجه جهان قرار دارند. آنها تصور می کنند که با اتکا به دروغ به راحتی می توانند خودشان را از شر تمام مشکلات خلاص کنند، اما در نهایت دود این کار وارد چشمان خودشان می شوند.

 

زمانی که دروغ می گویید نه تنها ارزش شما در نظر اطرافیانتان از بین می رود، بلکه انسانیت شما نیز نابود می شود. گفته هایتان حقیقت ندارند، همه آنها وهم و فریب هستند. در این حالت چگونه می توانید انتظار داشته باشید که دیگران شما را جدی بگیرند؟

 

اگر کسی دروغ بگوید چیزی نمی گذرد که به او برچسب دروغگویی می چسبانند و نام چوپان دروغگو بر او می گذارند. همه چیز برایتان تمام خواهد شد. زمانیکه در شرایطی گیر می کنید که برای رهایی از آن مجبور هستید اندکی قوه تخیل خود را به کار بیندازید، بهتر است دهنتان را ببندید و چیزی نگویید. به جای دروغ گفتن به اشتباهاتتنان اعتراف کنید و تا در نظر همگان بزرگتر جوه کنید. صادق باشید و همه مردم را نیر به صداقت فرا خوانید. هر کاری که انجام دهید نتیجه آن را بزودی می بینید حال چه در شغل چه در زندگی خانوادگی.

 

بیاد داشته باشید که چینی ها دور زمان را به صورت یک چرخه در نظر می گیرند که همه چیز روزی به سمت جایگاه اولیه خود باز می گردد؟ این حقیقت دارد.

 

حرف ها و دروغ هایی که از دهانتان خارج می شود درست مثل شمشیری است که به دست دشمن می دهید، پس هیچ گاه به دست افراد سلاحی ندهید تا در آینده بر علیه خودتان از آن استفاده کنند.

 

دروغ گفتن به خانم ها

یک استثنا برای قانون "اصلا دروغ نگویید"، خانم ها هستند

 

اگر دروغ مصلحتی نگویید (مانند تعریف از هیکل، دست پخت، علاقه به مادر زن،...) در زندگی نمی توانید به هیچ خانمی نزدیک شوید. این به این دلیل نیست که کذب خوب است بلکه دلیل آن این است که دنیای خانم ها متفاوت بوده و قانون های مخصوص به خود را دارد. بدون دروغ حقیقت زیاد میشود که اکثر آنها نیز جزء حقایق تلخ به شمار می روند. بین خودمان بماند اما خانم ها مانند آقایون توانایی تحمل تمام حقایق را ندارند. طبیعت آنها این چنین سرشته شده است. بهتر است شکایت خود را به درگاه خداوند ببرید.

 

توجه کنید، شاید کمی دردناک باشد، اما حقیقت دارد. این مقاله مربوط به ملاقات خانم ها و آقایون نیست، مقاله ای برای صاحب اختیار کردن و قدرت بخشیدن به شما در مسایل شغلیست. فکر نکنید که نباید به خانم ها احترام بگذارید و هر طوری که دلتان خواست با آنها رفتار کنید. فقط می خواستم برای شما این مطلب را روشن کنم که قوانین دنیای تجارت با دنیای عشق و علاقه کمی متفاوت است.

 

نکاتی برای شناسایی افراد دروغگو

 

تصور کنید که شما همین دیروز متولد شده اید و نامتان هم " گول خور" است. در این قسمت نکاتی است تا اگر کسی در حال دروغ گفتن به شما بود بتوانید خیلی سریع آنرا تشخیص دهید:

 


  • چشم ها. چشم طرف مقابل را بخوانید. اگر آنها بی قرار بود و مردمک چشم بیش از اندازه گشاد شده بود نشانه از دوغگویی است. اگر تمام مدت پایی را نگاه می کرد و یا چشمش به این طرف و آنطرف بود و هیچ گاه مستقیما به چشم های شما خیره نمیشد بدانید که که حرف هایش کذب محض است.
  • اگر جلوی دهان و یا قسمت های دیگر صورتش را می گرفت.
  • پیشینیان اعتقاد داشتند که هر گاه کسی بینی خود را بخاراند در حال دروغ گفتن است. من خرافاتی نیستم اما یک انسان راستگو هیچ گاه زمان پاسخ به پرسش ها بینی خود را نمی گیرد، فین فین نمی کند و آنرا نمی خاراند.
  • اگر به این طرف و آن طرف حرکت می کرد تا به نحوی در تمرکز شما نسبت به موضوع مورد بحث اختلال ایجاد کند.
  • من من کردن و بعد درست کردن کلمات (شاید این اتفاق برای خودتان هم پیش آمده باشد در چنین شرایطی اصلا لازم نیست که بر گردید و کلمات غلط تلفظ شده را مجددا تکرار کنید)
  • اگر تنها اشاره مختصری به جزئیات قضیه می شود و همان حرف ها را برای متقاعد کردن خودش چندین بار تکرار می کند. او خیلی مشکوک به نظر می رسد درست مثل یک وکیل در زمان دفاع از متهم.
  • داستان او پیچیده و تا حدی تحریف شده است و باعث گیج شدن می شود .
  • دائما در حال تغییر دادن موضوع مورد بحثی است، پرسش های انحرافی می پرسد و به سوالات شما را نیز پاسخ نمی دهد.
  • همیشه در زمان جواب دادن به سوالات از جمله "آیا تو به من اعتماد نداری" استفاده می کند.
  • سوالاتی را که به نفعشان نیست نمی شنوند. چی؟ آیا در عرض 10 ثانیه راه گوششان مصدود می شود؟ آنها زمانی که از شما خواهش می کنند تا سوال خود را مجددا تکرار کنید، زمانی پیدا می کنند تا به گفته های کذبشان شاخ و برگ دهند.
  • جزئیات پس از چند روز از این رو به آن رو می شود (دوباره اگر یک چنین اتفاقی برای خود شما افتاده باشد، حتما به یاد می آورید که جزئیات را بارها و بارها عوض کردید) چند سال بعد در مورد همان داستان از او سوال کنید، آنگاه با تلی از دروغ های مختلف روبرو خواهید شد.

 

همش همین بود.



  



نوشته شده در تاریخ 91/1/1 ساعت 2:44 ص توسط مهدی همتی


خلقت انسان دارای حقیقتی است که او برای رسیدن به آن آفریده شده است و در او صفات و خصوصیاتی نهفته است که مجموعه‌ی این صفات، شخصیت فرد را تشکیل می‌دهد.

 

 شخصیت هر کس دارای ویژگی‌هایی است که او را از دیگران متمایز می‌کند.

 

 شخصیت مجموعه‌ی باورها و اعتقادات، احساسات و رفتار هر فرد است که نحوه‌ی ارتباط او را با خود، دیگران، عالم هستی و همچنین نحوه‌ی برخورد او را با مسائل و مشکلات تعیین می‌کند.

 

 شخصیت دارای دو وجه می‌باشد:

 

 ظاهری (بیرونی) و باطنی (درونی).

 

 شخصیت ظاهری هر فرد پوششی برای شخصیت باطنی او در مقابل ضربه‌های روحی و روانی است. انسانی به تکامل می‌رسد که تمام جنبه‌های وجود خود را کشف نماید.

 

 اغلب مردم بر این باورند که ما دقیقاً خودمان را می‌شناسیم و می‌دانیم که چه می‌خواهیم و چه می‌کنیم.

 

 اگر واقعاً این‌طور است پس ریشه‌ی این همه بگومگوهای بی‌مورد چیست؟ ریشه‌ی این همه اضطراب، دلشوره، نگرانی، خستگی‌های مزمن جسمی و روانی چیست؟

 

 امروزه شناخت، درک و آگاهی از خود نیازمند دانش و روش است، چون انسان هزاره‌ی سوم بیش از هر دوره‌ای در ارتباطات و تکنولوژی گره خورده است، شناخت او از خود مستلزم بررسی و ارزیابی صحیح از خود می‌باشد.

 

 از آن جهت که خود آگاهی به عنوان مادر مهارت‌های زندگی به شمار می‌آید، در این مقاله به آن می‌پردازیم.

 

 تمرین‌های کسب خود آگاهی:

 

 1- فرصتی فراهم کنیم و سری به خودمان بزنیم و از خود سوال کنیم که «من کیستم؟»

 

2- با اتکاء به خداوند بزرگ و پی بردن به قدرت لایزال الهی که منبع عظیم انرژی درونی است، خود را تقویت نماییم.

 

3- به این باور برسیم که در جهان هستی وجودی منحصر به فرد هستیم و توانایی‌هایی داریم که دیگران فاقد آنند.

 

4- بدانیم انسانیت‌ ما در اعماق وجود ما نهفته است، آن‌ها را کشف کرده و در رفتارهایمان به کار گیریم.

 

5- سعی کنیم  از خود تصویری مثبت، تصویر انسانی موفّق و توانا داشته باشیم.

 

6- گاهی اوقات در تنهایی، با خود خلوت کرده و به رفتار و عملکردهای خود بیشتر بیاندیشیم.

 

7- مهمترین عامل موفقیت و شادکامی در زندگی، اعتقادی است که به خویشتن خویش داریم، سعی کنیم آن را کشف کنیم.

 

8- انسان‌ها همان‌گونه که می‌اندیشند، زندگی می‌کنند، پس مثبت بیاندیشیم.

 

9- عواملی که موجب نگرانی و اضطراب در ما می‌شود را شناسایی کنیم و با اولویت‌بندی در رفع آن‌ها اقدام نماییم.

 

10- شناخت علایق و تمایلات می‌تواند شوق به زندگی را در ما تزریق کند. برای شناخت آن‌ها در وجود خود تلاش نماییم.

 

11- نقایص و معایب رفتاری، احساسی و عاطفی خود را شناسایی کنیم و در جهت رفع آن‌ها اقدام نماییم.

 



12- مراقب باشیم! اگر نقاط قوّت ما با غرور همراه باشد، جزئی از ضعف ما به شمار می‌رود.

 

13- موانعی را که در کمین است تا نگذارد به شخصیت اصلی خود دسترسی پیدا کنیم را بنویسیم و راه‌های مقابله با آن را از منابع مختلف کشف کنیم.

 

14- از تعلّقات و هر چیزی که ما را غمگین می‌کند رها شویم.

 

15- هر روز در بهترین اوقات خود و در لحظاتی خاص در خلوت، با خدا گفت‌ و گو کنیم و از او بخواهیم تا قدرت درونی ما را افزایش دهد و بدانیم که خواسته‌های ما از خداوند مانند یک لیوان آب از یک اقیانوس است.

 

16- عشق ورزیدن را در خود توسعه دهیم و از دشمنی و تنفّر که زیبایی‌ها را زشت و کدر می‌کند و انرژی درونی انسان را کاهش می‌دهد، بپرهیزیم. تمرین کنیم هر روز یکی از کینه‌هایی را که در دل داریم فراموش کنیم.

 

17- گاهی با پناه بردن به سکوت می‌توانیم نداهای درونی خویشتن را بهتر بشنویم و به آگاهی عمیق‌تر نسبت به خود دست یابیم.

 

18- بعضی از باورهای غلط که از قبل در ذهن ما خانه کرده، موجب می‌شود که شناخت حقیقی از خود نداشته باشیم. چه خوب است که گاهی با خانه تکانی ذهنی بتوانیم صندوقچه‌ی ذهن خود را از باورهای غلط قدیمی خالی کنیم و فضا را برای ایجاد آرامش و خودشناسی در وجودمان باز کنیم.

 

19- پناه بردن به دامن طبیعت می‌تواند به کسب خودآگاهی عمیق‌تر ما کمک کند. پس گاهی به کوه و بیابان سر بزنیم، در جنگل یا ساحل دریا قدم بزنیم، در هوای آزاد کوهستان به آسمان و ستارگان بنگریم تا به عظمت آن‌ها در وجود خویش بیشتر پی‌ ببریم.

 

20- فرض کنیم فقط یک سال دیگر فرصت زندگی داریم. چه کارهایی را انجام خواهیم داد؟ چرا از هم اکنون انجام ندهیم؟

 

21- خیلی روشن به این سوال پاسخ دهیم (به‌طوری که یک موجود غیرزمینی بتواند پاسخ ما را درک کند).

 

برای چه در این دنیا هستیم و هدف و مقصود ما از زندگی چیست؟

 

22- تصمیم‌های مهم زندگی خود را بنویسیم و پاسخ دهیم که مرکز تصمیم‌گیری ما جسممان است یا قلبمان یا ذهنمان؟

 

اگر مرکز تصمیم‌گیری جسم باشد، فردی مقتدر و مسالمت‌جو هستیم.

 

اگر مرکز تصمیم‌گیری قلب باشد، فردی دوست داشتنی، اهل عمل و مبتکر هستیم.اگر مرکز تصمیم‌گیری ذهن باشد، فردی دانا، صادق، وفادار، با نشاط و مسرور هستیم.

 

23- با مصاحبه با افراد نزدیک فهرستی از نقاط مثبت خود را بدست آوریم.

 



  



نوشته شده در تاریخ 91/1/1 ساعت 1:44 ص توسط مهدی همتی





 در مقاله ی قبل به ذکر2 تفاوت در مردان وزنان در ارتباطات کلامی شان اشاره کردیم.حال به ذکر 6 مورد دیگر می پردازیم:


1- زمان و موقعیت اختصاص داده شده برای صحبت و یا شکایت از جانب زنان، نقش مهمی در موفقیت آنها برای جلب نظر مردان، به گوش دادن و پذیرفتن شکایات دارد. مطمئناً انتقاد کردن از مردی که تازه از سرکار برگشته و خسته به نظر می رسد کاری اشتباه بوده و نمی تواند زن را به خواسته اش برساند بلکه این کار باید زمانی انجام گیرد که مرد کاملاً آرام گرفته و آمادگی پذیرش داشته باشد.


 2-  یکی از موارد بسیار مهمی که موجب غر زدن زنان می شود، نیاز زن به صحبت کردن است. در مقاله ی قبل گفته شد که زنان حدوداً سه برابر مردان صحبت می کنند. این خود موجب می شود که آنها نیاز بیشتری به صحبت کردن احساس کنند.


 اصولاً زنان با صحبت کردن آرام می گیرند و سبک می شوند، گویی که همه ی اضطراب ها، غصه ها و نگرانی ها با صحبت کردن از وجود زن پاک می شود. این یکی از مواردی است که مردان توجه زیادی به آن نمی کنند.



اکثر مردان گمان می کنند که غر زدن زنان به خاطر کمبودهای مادی است لذا هر چه زنان بیشتر غر می زنند، مردان بیشتر کار می کنند و وقتشان را به آن اختصاص می دهند، در نتیجه زنان بیشتر احساس نارضایتی کرده و بیشتر غر می زنند و این زنجیره ی اشتباه همچنان ادامه می یابد.

مردان توجه داشته باشند که نیازهای زنان همیشه مادی نیست و گاه نیاز مبرم زن می تواند مساله ی ساده ی گوش دادن همسر به وی باشد.این در حالی است که مردان با سکوت و تنهایی به آرامش می رسند و قادرند با آن نگرانی ها و مشکلات را فراموش کرده و یا برای حل آن اقدام کنند.


آگاهی به این امر می تواند به زن و شوهرها کمک کند تا طوری برنامه ریزی کنند که نیاز زن به صحبت کردن با نیاز مرد به سکوت و تنهایی با هم در تقابل قرار نگرفته و هر دو نیاز برآورده شوند. برای این کار بهتر است زنان بعد از آمدن مرد از محل کار مدتی او را تنها گذاشته و اسباب راحتی او را فراهم سازند تا نیرو و توان لازم را بازیابد و مرد هم نیاز زن به درد و دل کردن و صحبت را درک کرده و بعد از بازیافتن نیروی خود، زمانی را برای صحبت و گفت و گوی با همسرش اختصاص دهد. زمانی که فرصت گوش دادن به صحبتهای همسرش را ندارد با پیامی صریح و مودبانه و مهربانانه آن را مطرح سازد: «عزیزم اجازه بده ده دقیقه اخبار رو گوش بدم بعد از اون در اختیار تو هستم» یا «الان خیلی خسته ام اجازه می دی کمی استراحت کنم؟ بعد از اون می شینیم با هم حرف می زنیم ...»


 3- زنان اغلب دوست دارند به صحبت های آنان گوش داده شود نه این که راه حل به آنها داده شود اما مردان به حکم طبیعت خود که برای همه ی مشکلات و مسائل دنبال راه حل می گردند برای مسائل مطرح شده ی همسرشان نیز فوراً راه حل پیدا می کنند. این می تواند سبب ناخشنودی همسرشان شود.


مردان فکر می کنند زنان برای دریافت کمک و راه حل به آنها مراجعه کرده اند و با ارائه ی آن، مرد انتظار تشکر از جانب زن را نیز دارد. گاهی هم زنان مسائل خود را مطرح می کنند که شوهرشان به مشکلات آنها توجهی نشان نمی دهد، به او اهمیتی نمی دهد و یا این که دیگر او را دوست ندارد. برای جلوگیری از این سوء تفاهم زن باید قبل از صحبت کردن با مرد به او بگوید که دوست دارد فقط گوش بدهد و یا این که راه حل ارائه دهد.


 4- مردان توجه داشته باشند که گاه غر زدن زنان جنبه ی یادآوری و دلواپسی دارد البته در اینجا لازم است که زنان متوجه باشند که بیش از حد اغراق نکرده و در بازی کلمات ماهرانه عمل نمایند. مثلاً به جای گفتن «ببین، یادت نره خرید کنی این چندمین باره که دارم می گم ها» بگویند: «عزیزم می دونم که سرت خیلی شلوغه، آمدنی خرید یادت نره، می دونم که فراموش نمی کنی».


 5- زنان برای تاثیرگذاری بیشتر بر مردان و این که به غرغرو بودن متهم نشوند، بهتر است به جای کلمه ی «تو» از کلمه ی «من» در صحبتهایشان استفاده نمایند مثلاً به جای این که بگویند «تو به من بی توجهی»، «تو منو درک نمی کنی»، «تو همه مسئولیتها رو رو دوش من گذاشتی» و ... بگویند: «من احساس می کنم منو درک نمی کنی»، «من احساس می کنم در انجام کارها تنها مانده ام» این جملات به مراتب حالات دفاعی کمتری را در مردان ایجاد می کند و می تواند زمینه ی مناسبی را برای گفت و گو و صحبت فراهم سازد.مردان و زنان باید بتوانند در مورد اختلافاتشان طوری با هم حرف بزنند که هر دوی آنها به صمیمیت و احترام بیشتری دست پیدا کنند و احساس کنند که هیچ کدام بازنده نشده اند تا هر دو به رضایت برسند.


 6- به یاد داشته باشید که غر زدن، هیچ کمکی به شما نمی کند جز این که زندگی را به کام شما و همسر و فرزندانتان تلخ کند. پس توصیه می شود که از غر زدن بپرهیزید و به جای آن از روشهای درست و منطقی و شفاف و صریح برای بیان خواسته یا احساس خود استفاده کنید.



  



نوشته شده در تاریخ 91/1/1 ساعت 1:40 ص توسط مهدی همتی


جوان ثروتمندی نزد یک انسانی وارسته رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست.

 

 مرد  او را به کنار پنجره برد و پرسید:

- "پشت پنجره چه می بینی؟"

- "آدمهایی که میآیند و میروند و گدای کوری که در خیابان صدقه میگیرد."

بعد آینه ی بزرگی به او نشان داد و باز پرسید:

- "در این آینه نگاه کن و بعد بگو چه میبینی."

- "خودم را میبینم."
- " دیگر دیگران را نمیبینی! آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شده اند، شیشه. اما در آینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمیبینی. این دو شیئ شیشه ای را با هم مقایسه کن. وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آنها احساس محبت میکند. اما وقتی از نقره (یعنی ثروت) پوشیده میشود، تنها خودش را می بیند. تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش نقرهای را از جلو چشمهایت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری."



  



نوشته شده در تاریخ 91/1/1 ساعت 1:29 ص توسط مهدی همتی


شخصى یهودی به حضور امام على (ع ) آمد و پرسید:

 

«عددى را به دست من بده که قابل قسمت بر  1،2،3،4،5،6،7،8،9باشد بى آنکه باقى بیاورد.»

 

امام على (ع ) بى درنگ به او فرمود:

 

                                  «اضرب ایّام اسبوعک فى ایّام سنتک »

 

(روزهاى هفته را بر روزهاى یکسال خودت ضرب کن که حاصل ضرب آن، قابل قسمت بر همه اعداد مذکور (بدون باقیمانده) خواهد بود.)

 

سؤال کننده هفت را در 360 ضرب کرد حاصل ضرب آن 2520 شد، این عدد را بر 2،3،4،5،6،7،8،9، 1تقسیم کرد، دید بر همه این اعداد قابل قسمت است بدون آنکه باقى بیاورد.

 

توضیح بیشتر:

 

شاید این سوال برای شما هم مطرح شود که یک سال مگر 360روز است؟

 

باید گفت چنانکه تاریخ روایت می کند منجمان در آن روزگار بر این باور بودند که هر ماه مشتمل بر 30 روزاست بنابر این ایام سال نزد ایشان360روز بوده است که سپس 5روز بدان می افزودند؛ از طرفی سائل فردی یهودی است و یهودیان نیز معتقد به سال شمسی بوده اند. و این از بصیرت و هوشمندی بالای حضرت حکایت دارد که به فرد یهودی می فرماید روزهای هفته ات را بر روزهای سال خویش( و نه سال قمری اهل حجاز و عربستان) ضرب کن.

 

منابع:

 

بحار الانوار، مجلسی، محمد باقر، باب 93، حدیث 72.

 

ینابیع المودة، ج1.

 

مستدرک سفینة البحار، الشیخ علی النمازی الشاهرودی، ج9، ص114.

 

موسوعة الامام علی (ع) فی الکتاب و السنة و التاریخ، محمد الریشهری، ج10.



  



نوشته شده در تاریخ 91/1/1 ساعت 1:18 ص توسط مهدی همتی


احمد حنبل از ابو هریره روایت میکند که گفت: یک?وقت پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله، حسنین [علیهما السلام] را می?بوسید. «عیینه» و به قولى «اقرع بن حابس» گفت: من تعداد ده فرزند دارم و هرگز احدى از ایشان را نبوسیده‏ام.

رسول اعظم اسلام فرمود: «من لا یَرحم لا یُرحم» یعنى کسى که رحم نکند مورد ترحم قرار نخواهد گرفت. بنا بر روایت حفص پیغمبر اکرم به طورى غضب کرد که رنگ مبارکش دیگرگون شد و به آن شخص فرمود:

اگر خدا ترحم را از قلب تو گرفته است پس من با تو چه کنم. کسى که به کودکان ما رحم نکند و به بزرگان ما عزت و احترام نگذارد از ما نخواهد بود



  





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ